صاد | صدای سلامت

  • ۰
  • ۰

طلاق پدیده ای ست که خواه ناخواه در زندگی برخی از کودکان سایه انداخته و مشکلاتی نظیر افسردگی، اضطراب، پرخاشگری، افت تحصیلی و...  برای آنان ایجاد  می کند. بسیاری از والدین با وجود تنش ها و اختلافات شدید تمایل به طلاق ندارند  و مهم ترین دلیل شان برای ادامه زندگی،سرنوشت بچه ها می باشد در حالی که زندگی در چنین شرایطی دقیقا سلامت روانی و جسمی همین بچه ها را نشانه می گیرد. با وجود اینکه طلاق پدیده خوبی نیست  و والدین باید در جهت حفظ بنیان خانواده نهایت تلاش خود را  نمایند اما گاهی شرایط ایجاب می کند  به خاطر حفظ  امنیت، آرامش و  سلامت روانی کودکان به آن تن بدهند. در صورتی که پدر و مادر تصمیم به جدایی گرفتند باید برای به حداقل رساندن تأثیرات منفی آن در فرزندان بکوشند به این صورت که سعی کنند با کمترین درگیری و تنش  این اتفاق بیفتد، در حضور فرزندانشان از یکدیگر بدگویی نکنند ، از سرزنش، تحقیر، فحاشی  و دعوا بپرهیزند، اجازه بیان آزادنه احساسات را به کودکان بدهند چون قطعا جدایی والدین برای آنان احساسات ناخوشایندی را به همراه خواهد داشت و به زبان ساده  و با آرامش برای فرزند خود توضیح دهند که به چه دلیل نتوانستند با هم زندگی کنند مثلا می توان اینطور گفت "ما چون با هم خوشحال نیستیم نمی توانیم با هم زندگی کنیم  اما تو را دوست داریم و این اتفاق ممکن است برای خیلی از بچه ها هم بیفتد و بچه ها هیچ نقشی در آن ندارند." بنابراین والدین با  رفتار درست می توانند به کودکان جهت  پذیرش و سازگاری با شرایط جدید کمک کرده و از وارد شدن آسیب روحی جدی به آنان پیشگیری نمایند.

نویسنده: آمنه اصغری

https://goo.gl/eka5QD

  • saad magazine
  • ۰
  • ۰

در دنیای معاصر به دلیل شیوهی زندگی ابتلا به بیماری سرطان افزایش بسیاری داشته است ولی آیا بیماری سرطان تنها یک بیماریاست؟ چرا در میان بیماریهای صعبالعلاج این بیماری از همه ترسناکتر است؟شایدنظریهی روانکاو بریتانیایی، ملانی کلاین بهترین تحلیل را پیش روی ما بگذارد. طبق نظریهی کلاین دراولین دورهی رشدی، نوزاد به یک دیگری نیازمند است که او را تیمار دارد و نیازهایش را برآورده سازد و بهدلیل ضعف نوزادِ آدمی او قادر نیست نیازهایش را برآورده کند این استیصال برای نوزاد اضطرابزا است، او بیم دارد که اگر مراقب از او رویگردان شود همه چیز نابود خواهد شد نوزاد برای رهایی از این وحشت از مکانیزم دفاعی دونیمسازی استفاده میکند به این معنا که همه چیز را دو قطبی می کند هنگامی که مراقب نیازهایش را برآوره میکند اضطراب او را درمییابد مراقبی خوب است و از سوی دیگر همان مراقب، هنگامی که خنثی است و توجهی به نیاز نوزاد ندارد به صورت مراقبی آزارگر تصور میشود و مورد خشم نوزاد قرار میگیرد. در اینجا مراقبت مادر نقش عمدهای بازی میکند مادری که بتواند اضطراب کودک را دریابد و محیطی مساعد برای نوزادش فراهم آورد، در اینجا مادری که در تصور کودک سلطه پیدا میکند “مادر به اندازهی کافی خوب” است ولی در غیر این صورت مادری آزارگر است که دایما در تصور کودک در حال شکنجهی اوست در این مرحله اگر نفرت از موضوع عشق)مادر( حاکم شود نوزاد هر پرخاشگریای را که تجربه میکند به مادر نسبت میدهد گویی این مادر است که او را آزار میدهد و از آن فرار میکند و یا او را آنقدر آرمانی میکند تا بتواند در سایهی او زنده بماند. موضوع درونیشدهی آزارگر همچون سلولهای سرطانی غیر قابل پیشبینی اند و دایما در حال حمله به فرد هستند. در هر بیماریای ما به دلیل استیصالی که تجربه میکنیم به صورت موقت یا دایم در موضع اول رشد، رفت و برگشت داریم و در بیماری سرطان این قضیه نمود بیشتری پیدا میکند چرا که مصداقی عینی هم پیدا دارد. در سرطان ما از سلولهای بدی بیم داریم که درون ما در حال خرابکاری هستند و تکثیر میشوند و مهمتر از همه اینکه از کنترل ما خارج اند. ما در موضع اول رشد همان تجربهای را داریم که در بیماری سرطان اتفاق میافتد، ما دچار استیصال میشویم چون هیچ قدرت و کنترلی نداریم. غیر از حقیقت بیماریِ سرطان این تجربه دردی مضاعف ایجاد میکند به همین دلیل همیشه نام این بیماری وحشتآور است. این وحشت همچون وحشتی است که در ماههای اولیهی زندگی تجربه میکنیم. ترس از سرطان تنها ترس از یک بیماری نیست چرا که درمانهای پیشرفتهای در حال انجام است، این ترس یادآور دورهای است که همهی انسانها تجربه کردند. تنها راه رهایی از این وحشت آگاهی از عینیت موضوع)بیماری( است در واقع جدایی درد بیماری از درد روانیای که برای افراد به وجود میآید. به همین دلیل در بیمار جدا از درمان بدنی، رواندرمانی کمک بسیاری به بیمار میکند.

نویسنده: مانا علوی

https://goo.gl/BgVF2y

  • saad magazine
  • ۰
  • ۰

دنیای مجازی

دنیای مجازی پهناورترین سرزمین تنهایی انسان‌هاست. اگرچه کاربرد اصلی شبکه‌های اجتماعی تسهیل در برقراری ارتباط افراد می باشد اما یکی از نشانه‌های تنهایی آدم‌ها، فعال بودن بیش از اندازه در دنیای مجازی است. تحقیقات نشان می دهد که حضور مداوم در شبکه‌های اجتماعی با احساس تنهایی و انزوا ارتباط مستقیم دارد و افسردگی شایع ترین آسیب فضای مجازی شناخته شده است .


در آغاز انتظار بر این بود که دنیای مجازی انعکاسی از دنیای واقعی باشد، اما چنین نشد و جهان مجازی انسان را به موجود تنهای اجتماعی تبدیل نمود.


دنیای مجازی انسان را از خودِ واقعی‌اش دور می‌سازد. اغلب کاربران شبکه‌های اجتماعی با نقاب وارد دنیای مجازی می شوند. برای فرار از واقعیت زندگی‌ یک هویت مجازی برای خود می سازند تا آن چنان که دلشان می‌خواهد باشند، نه آن چنان که واقعا هستند.


دنیای مجازی افراد دور را نزدیک و افراد نزدیک را دور می‌سازد؛ زیرا فرد سعی میکند ارتباط کمتری با کسانی داشته باشد که او را می شناسند و بیشتر وقت خود را در دنیایی سیر می کند که می تواند با خیالی راحت شخصیتی دیگر از خود بسازد. کم کم فرد مجذوب شخصیت کاذب خود می‌شود.به این ترتیب دنیای مجازی نه تنها فرد را از خودش بیگانه میکند بلکه از بستگان و اقوامش هم دور میکند گاهی حتی فرد ساعتها با اقوام نزدیک خود در تلگرام، وایبر، فیس‌بوک و انستاگرام و محاوره غیر کلامی دارد اما به مرور زمان همین فرد در جمع دوستانه مهارت مکالمه را از دست می دهد، و ارتباطات مصنوعی را به ارتباطات واقعی ترجیح می‌دهد .


اما نکته قابل تامل اینجاست !!!


علیرغم اینکه دنیای مجازی حدومرزی ندارد و به راحتی میتوان در این فضا دوستان بیشماری داشت, ساعهتها به گپ و گفتگو نشست، از خود ساختگی سخن گفت اما هیچ یک از این دوستی ها لذت یک لحظه با هم بودن در دنیای واقعی را نخواهد داشت.


انگار جنس رابطه با احساس بودن، در کنار دوست، رنگ دیگری میگیرد.


وقتی در کنار کسی که دوستش داری بنشینی، چهره به چهره ، روی در روی او، نگاهت را به نگاهش گره بزنی و از خود واقعی ات سخن بگویی رابطه ات معنا پیدا میکند، زمان این رابطه مهم نیست کوتاه هست اما عمیییییق!!! محدود است اما واقعی است!!!


در دنیای واقعی وقتی سخن میگویی چهره ات حس تو را نشان میدهد نمیتوانی وانمود کنی حالت خوب است در حالیکه غمگینی، نمی توانی حلقه اشک را در چشمان دوستت ببینی و بی تفاوت باشی!!!


در دنیای واقعی غم ،خوشحالی و اندوه  از چشمان ات پیداست دیگر نیازی به استیکر خنده ، استیکر غمگین و یا صورتکی با چشمان ورقلمبیده نداری


کافیست فقط سرت را بالا بگیری تا تمام حس ات از چشمانت بیرون بریزد


در دنیای واقعی برای بیان حس ات نیازی به صف کردن واژگان سخت و سقیل نداری


اما در دنیای مجازی فقط واژگان در خدمت تو هستند ، ساعتها میتوانی برای توصیف حال خودت سخن بگویی


این در حالیست که در دنیای واقعی کافیست فقط در چشمان عزیزت نگاه کنی و حسی متفاوت در رابطه ایجاد کنی


می دانید چرا؟!!!


 


کلمات و واژه هایی که برای ایجاد ارتباط استفاده می شود، کم ترین اهمیت را در انتقال اطلاعات دارد.در دنیای مجازی تنها ابزار برقراری ارتباط و انتقال پیام کلمات هستند روانشناسان معتقدند میزان تاثیر محتوای کلام %5 تا ۷% می باشد


در واقع در دنیای مجازی فقط از 5% توانایی خود برای انتقال احساسات استفاده میکنید که اگر به استیکر خنده و گریه هم متوسل نشوید گاهی خشم شما خوشحالی شما قلمداد میشود و گاهی خوشحالی شما ناراحتی شما برداشت می شود و وای به حال رابطه تان در چنین لحظاتی!!!


در دنیای واقعی شما علاوه بر محتوا عنصر دیگری برای اثرگذاری کلامتان دارید بنام لحن کلام و یا آهنگ کلام که 25% تا35% در انتقال پیام شما نقش دارد


ایا میتوانید در دنیای مجازی پیامتان را از یکنواختی بیرون بیاورید مثلا لحن پیام نوشته شده خود را بالا و پایین بیاورید تا مخاطبتان جذب گفتگوهای شما شود؟!!!


و اما مهمترین عنصر در ایجاد یک ارتباط خوب و موثر، زبان غیر کلامی یا همان زبان بدن است.


زبان غیر کلامی بیشترین تاثیر را در برقراری ارتباط دارد و تو دوست عزیز در دنیای مجازی از آن غافل هستی


زبان غیر کلامی شامل همه ی حرکات بدن هنگام سخن گفتن است .از طرزنگاه ما گرفته تا نحوه نشستن و ایستادن ما، که هر کدام می تواند پیامی را منتقل کند که نشانه حس درونی ماست


واژگان اطلاعات را انتقال می دهند، اما زبان غیر کلامی آنچه که در درون ماست به مخاطبمان می رساند .برای همین است که اگر شما یک ساعت پای صحبت دوستتان بنشینید حسی متفاوت، عمیق و پویا خواهید داشت که هزاران ساعت گفتگوی در دنیای مجازی این حس را به شما نخواهد داد.

نویسنده :سعیده مصافی

https://goo.gl/UVFKTP

  • saad magazine
  • ۰
  • ۰

خشم نوعی هیجان است و پدیده‌ای کاملا طبیعی است و مانند سایر احساسات از عواطف انسانی سرچشمه می‌گیرد و در واقع نمود سلامت و تندرستی است و شامل نشانه‌های فیزیکی مثل تندشدن ضربان قلب، افزایش فشار خون و میزان آدرنالین در خون است. خشم یک نیروی انگیزه بخش است و اگر به درستی استفاده شود و سازنده باشد، می‌تواند به شما احساس قدرت بدهد و کمک‌تان کند به سمت چیزی که می‌خواهید جلوتر بروید،تا اینجا با این هیجان سالم مشکلی نداریم…

هیجان سالم ۳ تا ۵ ثانیه به طول می‌انجامد،زمانی که تحت شرایط استرس‌زا هستیم و به استرس واکنش نشان می دهیم،تعادلی که بین سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک وجود دارد به هم می خورد؛در واقع سیستم سمپاتیک پیشی می گیرد و آماده دفاع از بدن می شود و هنگامی که این هیجان از کنترل فرد خارج شود مستعد یک حس مخرب و ویرانگر است و می‌تواند پیامدهای ناگواری را به همراه داشته باشد و از آنجایی که سلامتی مهم‌ترین بخش زندگی هر فرد است،طبعا فردی که زود از کوره در می‌رود و مدام عصبانی‌ست باید در انتظار عواقب ناگوار جسمی و روانی آن نیز باشد.


گام‌هایی برای مدیریت خشم:


گام اول: تنفس دیافراگمی (۶_۲_۴)

یک دست خود را روی قفسه سینه و دست دیگر را روی شکم قرار دهید،هنگام نفس گرفتن سعی کنید شکم بالا بیاید نه قفسه سینه ورزش‌کاران و خوانندگان این تنفس را به خوبی بلدند شما هم با تمرین می‌توانید یاد بگیرید،۴ شماره نفس بگیرید ۲ ثانیه مکث کنید و ۶ شماره نفس را بدمید،این کار را چند بار به مدت ۵ دقیقه انجام دهید.


گام دوم: آرام سازی جسم (تکنیک لاک‌پشت ماورایی)

ترک موقعیت می‌تواند گزینه خوبی باشد،قدم‌زدن در هوای باز و تنفس دیافراگمی بسیار کمک کننده است، در مواقع بروز خشم موقعیت جسمانی خود را تغییر دهید مثلا اگر ایستاده‌اید بنشینید،یکی از بهترین تکنیک‌ها تکنیک لاک‌پشت ماورایی‌ست لاک خیالی خود را به صندلی تکیه دهید و دست و پاها را مثل لاک‌پشت شل کنید و ۵ دقیقه در همین حالت بمانید.


گام سوم: آرام‌سازی ذهن (تکنیک حباب نامعلوم)

با تمرین می‌توان سیستم سمپاتیک را تحت کنترل قرار داد چرا که ذهن باید وارد درمان شود،به عنوان مثال تمرینات مدیتیشن گزینه خوبی‌ست،تمرکز روی شمارش معکوس اعداد بسیار موثر است و در تکنیک حباب نامعلوم روی یک صندلی بنشینید چشم‌ها را ببندید و یک حباب نامعلوم را از بینی به نای و سپس به شش‌ها هدایت کنید و به دفعات ۵ دقیقه تکنیک را انجام دهید.


گام چهارم: استفاده از وسیله‌ای برای تحریک

به طور مثال یک کش به دور مچ خود بیندازید و در مواقع عصبانیت مدام کش را بکشید،می‌توانید از آبنبات‌های تند زنجبیلی هم استفاده کنید.


گام پنجم: تعهد نامه منفعل

هنگام خشم سیستم سمپاتیک فعال می‌شود که به CNS یا همان سیستم عصبی مرکزی مربوط نمی‌باشد،پیام به هیپوکامپوس داده می‌شود و اصلا کورتکس داده نمی‌شود،به همین منظور یک تعهدنامه کتبی مبنی بر اینکه «قرار نیست عصبانی شوم…» و یا « قول داده‌ام و تعهد می‌کنم…» را جلوی چشمانتان نصب کنید این دستور از بینایی به کورتکس وارد می‌شود و پیام ارادی می‌شود.


گام ششم: به جای سکوت گفتگو کنید

در مورد موضوعی که شما را عصبانی کرده با فردی صحبت کنید و از ته دل در مورد خشم خود گفتگو کنید.


فراموش نکنید این راهکارها در کوتاه مدت موثرند اما به طور کامل خشم شما را از بین نمی‌برد،با تمرین آن‌ها می‌توانید از واکنش سریع خود جلوگیری کنید اما اگر میزان خشمتان بالا و آزار دهنده است پیشنهاد می‌کنیم از یک مشاور راهنمایی بگیرید.

نویسنده: سیما سهیل الوندی

  • saad magazine
  • ۰
  • ۰

بخشیدن و گذشت کردن کار آسانی نیست . اما اگر انگیزه ی قوی برای حفظ زندگی مشترک وجود داشته باشد فرد می تواند از خطاها و اشتباهات همسر خود چشم پوشی کرده و او را ببخشد.

در زیر کارهایی را که می توانند به شما در بخشیدن همسرتان به خاطر رفتارها و کردارهای آزاردهنده اش کمک کنند آورده شده اند:

– ذهن خود را آزاد کنید.

– تصمیم بگیرید که همسرتان را ببخشید.

– وقتی رفتارهای آزار دهنده ی همسرتان را به خاطر می آورید سعی کنید توجه خود را به موضوعی دیگرمعطوف کنید و یا خود را به کاری مشغول کنید.

-اشتباه همسرتان را به رخ او نکشید و سعی نکنید دائما” اشتباهات و خطاهای گذشته او را هر زمانی که با هم اختلاف نظر پیدا می کنید به او یادآوری کنید .

با هم قرار بگذارید که اختلاف نظرهایتان را به موضوع فعلی محدود کنید و از مطرح کردن مسائلی که در گذشته داشته اید اجتناب کنید بعضی زوج ها عادت کرده اند که هر مشکلی پیش می آید کل خاطرات منفی زندگی مشترکشان را دوباره مرور کنند.مثلا اگر روزی به علت خستگی و یا هر علت دیگر همسرشان از حاضر نبودن غذا شاکی شود.

به جای اینکه در مورد علت این موضوع صحبت کنید به گذشته های دور برمی گردند که مثلا زمان نامزدی همسرشان قرار بود کاری را برای ایشان انجام بدهد و به موقع انجام نداد یا زمان دیگری که باهم خانه ی پدر همسرشان رفته بودند شام به موقع حاضر نبود. همسرهم سعی می کند با بازگویی رفتارهایی که به نظر ایشان نشان دهنده ی بی توجهی خانم به زندگی مشترک بوده است از خود دفاع کند یا رفتار خود را توجیه کند و یا آن را کم اهمیت جلوه دهد.

به این ترتیب موضوعی که مربوط به زمان حال است و با یک توضیح و یا در نهایت یک عذرخواهی حل و فصل می شود به یک جنگ تمام عیار تبدیل می شود که منجر به قهر و قطع ارتباط عاطفی می شود. این زخم های کوچک بر پیکر رابطه ی عاطفی در طی زمان منجر به زخم های عمیق و گاهی همراه با عفونت می شود که می تواند به مرگ دردناک رابطه ی عاطفی منجر شود.

– سعی نکنید مقابله به مثل کنید و یا از همسرتان بخواهید که جبران کند. این فقط درد و رنج شما را بیشتر خواهد کرد.

– بپذیرید که ممکن است شما علت واقعی رفتار همسرتان را نفهمید.

– به خاطر داشته باشید که گذشت کردن و بخشیدن همسرتان به معنی تایید رفتار او نیست.

– صبور باشید. بخشیدن و گذشت کردن نیاز به زمان دارد و نمی توانید انتظار داشته باشید که این موضوع سریع اتفاق بیفتد.

– اگر احساس کردید که نمی توانید همسر خود را به خاطر رفتاری که با شما داشته ببخشید و در مورد آن مشغولیت ذهنی پیدا کرده اید با یک روان شناس یا مشاور خانواده مشورت کنید.

نویسنده: جواد صادق الحسینی

https://goo.gl/KXhbjt

  • saad magazine
  • ۰
  • ۰


در دنیای پر ازدحام و پیچیده امروز که با تغییر و تحولات سریع باعث سرگیجه و اضطراب و آشفتگی می گردد و به موازات گسترش اجتماع و پیچیدگی نهادهای آن مشکلاتی بروز می کند، حضور متخصصین مشاوره و راهنمایی می تواند ضرورت یابد که قبلاً چندان نیازی بدان احساس نمی شده است. در جوامع امروز بشری، روابط اجتماعی روز به روز سست تر می شود و افراد همبستگی عاطفی خود را، که گاهی اوقات می تواند مشکل گشای ناراحتی های روحی باشد، از دست می دهند؛ به طوری که خانواده های زیادی بدون آن که همدیگر را بشناسند و خود را در غم و شادی یکدیگر شریک بدانند، ناآشنا، غریبه و بی خبر از یکدیگر و با فاصله های روحی زیاد در کنار هم زندگی می کنند. خانواده به علت افزایش سطح گرفتاری های شغلی پدر و مادر و مسئولیت هر یک از افراد خانواده در امور مربوط به خود، کارکرد طبیعی خود را از دست می دهد و والدین کمتر فرصت می کنند به درد دل فرزندان خود گوش دهند. در نتیجه، انتظار والدین از متخصصین روانشناس و مشاورینی که بتوانند به صحبت ها و درد دل های فرزندان آنها گوش دهند و مشکلات آنها را حل کنند، بالا می رود و انتظار دارند روانشناسان، مشاوران و درمانگران با ارائه خدمات ویژه ای، این مسئولیت سنگین را به عهده بگیرند. در روابط زناشویی نیز وضع به همین منوال است، و زن و شوهرهای بسیاری خسته و دلزده از رابطه بدون کیفیت خود به مشاورین و روانشناسان و درمانگرها و متخصصین این رشته مراجعه می کنند تا شاید بتوانند روابط خود را از خطر سقوط و فروپاشی حفظ کنند، و باز مسئولیت سنگین حفظ و ارتقای کیفیت روابط خود را به روانشناسان و مشاورین می سپارند. نکته دیگری که با توجه به ضرورت های اجتماعی و تحولات صنعتی و اقتصادی وجود و حضور متخصصین روانشناس، مشاور و درمانگر را ضروری نشان می دهد، آن است که جامعه و روابط بین افراد بسیار پیچیده تر از قبل شده و این باز نیاز دارد به این که متخصصین روابط اجتماعی و روابط بین فردی به ما آموزش بدهند. همچنین در زمینه های شغلی و اقتصادی همه چیز پیچیده تر از قبل شده و تخصص از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است. انسان ها در نظام های بی رحم و پیچیده اقتصادی به شکل پیچ و مهره های ماشین در می آیند و ابعاد انسانی آنها مورد تهدید قرار می گیرد و به جای تأکید بر عزت، شرافت و حرمت انسان، بر تولید بیشتر، سود بیشتر و کارایی هر چه بیشتر و بالاتر انسان تأیید می شود، و خلاصه این که در نظام های پیچیده اقتصادی مسئله توجه به حرمت انسان و خصوصیات انسانی او به دست فراموشی سپرده می شود، و این نظام ها شخصیت او را مسخ می کنند و از او یک ماشین سرد و بی روح می سازند. بنابراین، در داخل نظام های پیچیده اقتصادی لازم است متخصصین روانشناس، مشاور و درمانگرانی حضور داشته باشند تا هدایت انسان ها را بر عهده بگیرند تا لا به لای چرخ دنده های عظیم و سنگین ماشین آلات صنعتی و پیچ و خم سازمان های بزرگ متلاشی و نابود نشوند و بتوانند در جامعه مادی پر از پیچ و خم و عاری از عواطف، مسیر زندگی عاطفی و انسانی خود را دنبال کنند و سرانجام جای درست خود را در جامعه بیابند. دلیل دیگری که ضرورت حضور مشاورین، روانشناسان و درمانگران را در زندگی خصوصی افراد نشان می دهد، تحول جوامع از حالت سنتی و دیکتاتوری به حالت دموکراسی و آزادی است. در نظام های سنتی، و به خصوص در نظام های مبتنی بر حکومت زر و زور، ضوابط و معیارها با آنچه که در یک جامعه آزاد و مبتنی بر اصول دموکراسی وجود دارد کاملاً متفاوت است. در یک جامعه آزاد و مبتنی بر دموکراسی افراد دیگر حق تحمیل عقاید خود را بر دیگران ندارند و به انسان آزادی انتخاب و تصمیم گیری داده می شود و فرد اجازه دارد خودش راهگشای مشکلات خویش و تعیین کننده جهت زندگی خود باشد و اختیار زندگی خصوصی و حتی اجتماعی خویش را خود به دست گیرد. در جوامع آزاد و دموکرات(که جامعه خود ما ایران نیز در حال گذر و رسیدن به چنین شرایطی است)، استعدادها را در بند نمی کنند بلکه فرصت بروز و تجلی به آن می دهند و برای تکامل آنها امکانات مناسبی فراهم می کنند. بدیهی است وقتی به فرد آزادی بدهند و هنگامی که او را تعیین کننده سرنوشت خویش بدانند و مسئله تصمیم گیری را به خودش محول کنند، باید به او این کمک را هم بکنند تا بهترین راه استفاده از آزادی و تعیین خط مشی زندگی خود را به روشنی بشناسد، تصمیمات آگاهانه و معقولی بگیرد و آگاهانه در روند تکامل شخصی و اجتماعی خویش نقش فعالی ایفا کند. در همین جا است که ضرورت حضور مشاورین، روانشناسان و درمانگران احساس می شود که با مشاوره و راهنمایی مفید و کاربردی خود به افراد کمک کنند بهترین تصمیمات را بگیرند و مسیر زندگی خود را هموار سازند. توسعه علوم نیز زمینه ای برای ضرورت مشاورین و روانشناسان و متخصصین این رشته فراهم کرده است و به نحوی خاص ضرورت آن را محسوس کرده است. توسعه علوم موجب پیدایش رشته های علمی بسیار متنوعی شده است و در نتیجه، بر مسئله تصمیم گیری و انتخاب صحیح رشته تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان به شدت تأثیر گذاشته است. بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان نمی دانند که ماهیت این رشته های علمی چیست و آیا برای آن ساخته شده اند یا نه. این که آیا خصوصیات شخصی آنان نظیر علایق، استعدادها، هوش و به طور کلی شخصیت آناه جوابگوی کدامیک از این رشته های علمی است، برایشان مسئله ای است بسیار بغرنج و نامعلوم که نیاز به مشاوره و راهنمایی یک روانشناس متخصص و دلسوز را محسوس می کند. اما، علاوه بر مطالب فوق، اگر در مسئله مشاوره و راهنمایی و اصول حرفه ای متخصصین این رشته قدری دقیق تر شویم، می بینیم که سابقه تاریخی مشاوره و راهنمایی و ضرورت وجود آن در زندگی انسان ها به یکی دو قرن اخیر و از زمان شکل گیری شاخه روانشناسی محدود نمی شود، و سرآغاز آن بسی دورتر از آن است. اصولاً وقتی که ما تاریخ و فلسفه ادیان را مطالعه می کنیم، می بینیم که مشاوره و راهنمایی و بهبود وضع روحی انسان ها برای رسیدن به رشد و تکامل با خلقت و مسأله آفرینش انسان در آمیخته بوده است و همراه با آفرینش انسان، ضرورت مشاوره و راهنمایی او هم مطرح شده است. روی این اصل خداوند متعال به دنبال آفرینش انسان، در هر زمان به اقتضای ویژگی های آن عصر، پیغمبری را که از هر نظر بر دیگران ارجح و مورد اعتماد بوده مبعوث کرده است تا به مسئله خطیر مشاوره و راهنمایی و هدایت بشر، به منظور نیل به سعادت و خوشبختی آنها بپردازد. پس می توان گفت که مفهوم مشاوره و راهنمایی برای اولین بار در مذهب و بعدها در فلسفه مطرح شده است و پیشوایان دینی و فلسفی اولین راهنمایان و مشاورین تاریخ بشری بوده اند. اعزام پیامبران یکی پس از دیگری، و نیز واگذاری نقش پیغمبران به امامان و جانشینان آنان، مبین آن است که مشاوره و راهنمایی همواره در زندگی انسان ها امری لازم و ضروری بوده است و باید به طور مستمر ادامه داشته باشد و فرد متخصص، آگاه و دلسوزی نیز عامل اجرای آن باشد. از این رو، حضور متخصصین مشاور، روانشناس، درمانگر و روانکاو در دنیای پر التهاب امروزی که منجر به گم کردن مسیر اصلی زندگی شده  و سرگیجه و آشفتگی سرسام آوری برای انسان امروزی ایجاد کرده، ضروری به نظر می رسد. از نظر روانشناسی رشد و تکامل، مشاوره و راهنمایی یک ضرورت حیاتی است. این مسئله را می توان از مقایسه نوزاد انسان با نوزاد حیوانات دیگر دریافت. معمولاً نوزاد اغلب حیوانات بر اساس غریزه عمل می کند و رشد جسمانی اش هم بسیار سریع تر از نوزاد انسان است؛ در حالی که رشد جسمانی انسان بسیار آهسته و تدریجی است و اعمال و رفتارش بر اثر یادگیری های محیطی و عوامل عاطفی شکل می گیرد. در نتیجه، نوزاد حیوانات خیلی سریع تر خود را با محیط تطبیق می دهد و زندگی ساده و غریزی و یکنواخت خود را دنبال می کند و عوامل عاطفی و اجتماعی نیز نقش خاصی در شکل گیری موجودیت و هویت او ندارد. اما نوزاد انسان برای سازش با محیط اول باید به حد مشخصی از رشد برسد، و دوم برای هر جزء از رفتارش نیازمند یادگیری، مشاوره، راهنمایی و هدایت است. تا اینجا درباره ضرورت مشاوره و راهنمایی و حضور متخصصین روانشناس، درمانگر و روانکاو مطالبی مطرح شد. حال باید دید که مفهوم راهنمایی و مشاوره چیست؟ راهنمایی و مشاوره، یک هدف کلی دارد و آن کمک به فرد است برای پیدا کردن میسر اصلی زندگی خود و رسیدن به درجات بالاتری از کمال و معرفت و آگاهی، و فراتر رفتن از خور و خواب و خشم و شهوت، که غرایز صرفاً حیوانی هستند. در چارچوب اصول روانشناسی حرفه ای، راهنمایی و مشاوره به معنای مطالعه همه جانبه فرد است، بررسی نظریات و امکانات مختلف برای گسترش بینش و آگاهی فرد و کمک به انتخاب های معقول و سازنده او و در نتیجه درمان مشکلات فرد در یک رابطه عاطفی امن و کنترل شده بین درمانگر و بیمار. گاه همین رابطه عاطفی و امن و کنترل شده بین درمانگر و بیمار است که بیمار را شفا می بخشد و زخم های او را التیام می دهد. در پناه یک رابطه عاطفی امن و کنترل شده که بین بیمار و درمانگر شکل می گیرد، بیمار می تواند کاملا ًآزادانه تمام احساسات و عواطف خود را بازگو کرده تا درمانگر آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و راهکارهای درمانی آن را در اختیار فرد قرار دهد. با گفتگوهای گرم و صمیمی و تجزیه و تحلیل ها و طراحی رفتارهای معقول و واقع بینانه در جلسات درمان فرد می تواند به کمک درمانگر به مسیر اصلی زندگی اش بازگردد؛ هر چند خسته و زخمی، اما باز می گردد.

نویسنده: زینب سعید نیا

https://goo.gl/43a47Y

  • saad magazine
  • ۰
  • ۰

مهربانی بفروش

در خیابانی دو سوپرمارکت قراردارد. یکی در نبش قرارگرفته به طرزی که هرکس وارد آن خیابان می شود بعد از یکی دو قدم می تواند وارد شود و خرید روزانه اش را انجام دهد. آن یکی سوپرمارکت دورتر قرارگرفته و هرکس قصد ورود به آن را دارد باید مسیر بیشتری را طی کند. موقعیت استراتژیک اولی به مراتب عالی تر است با تمام اینها مشتریان فروشگاه دوم بسیار بیشتر از اولیست. این برای صاحب سوپرمارکت اول تعجب آور است اما مشتریان دومی علت را به خوبی می دانند. فروشنده مهربان.

اگر هرکس یک بار پایش را داخل آن فروشگاه بگذارد فروشنده او را می شناسد و در لیست آشنایانی قراردهد که از این پس به هنگام هردیدار حتی در خیابان و خارج از فروشگاه باید با آنها سلام علیک کند و مراتب ادب و احترام را درمقابل آنها به جاآورد. به دقت توجه می کند تا ببیند مشتری چه چیزی می خواهد و همان را به او تحویل می دهد، حتی اگر جنس گوشه انبارش باشد و او باید 15دقیقه وقت صرف پیداکردنش کند. لبخندومحبتی که او تحویل مشتری می دهد بیش از یک دنیا ارزش دارد و خریدار هنگامی که به همراه کیسه های خرید از مغازه او خارج می شود اشانتیون لذتبخشی را هم با خود می برد که حس خوب نام دارد.

هرکس در هر شغلی فروشنده دانش، دارایی و توانایی خویش است. یک پزشک، معلم، آرایشگر، نقاش، نانوا، قناد و صاحب هر شغل و منصب دیگر همه و همه فروشنده اند. بعضی با خلق و خوی نیک و یادگرفتن اصول اخلاقی ره صدساله را یک شبه طی می کنند و خیلی زود مشتریان فراوانی برای خود جمع کرده و تا ابد آن مشتری را برای خود نگاه می دارند، درحالی که عده دیگر همیشه درحال آه کشیدن برای مشتری و گلایه از کسادی روزگارند.

به راستی این محبت چیست که تا این اندازه انسانها طالبش هستند و چگونه یک فروشنده می تواند با درآمیختن آن با شغلش به راحتی به موفقیت برسد؟

هنگامی که شما وارد یک فروشگاه که می شوید دوچیز در مرحله اول درمقابل چشمانتان خودنمایی می کند. شکل ظاهری محیط آنجا و خود فروشنده. بیشتر فروشندگان برای درست کردن ظاهر محیط کار خود هزینه زیادی می کنند. اما حقیقت این است که ظاهر فروشگاه در کنار ویژگیهای ظاهری و شخصیتی خود فروشنده معنا می یابد.

فروشندای که ظاهری مرتب و قابل قبول داشته باشد و بر قدرت زبان کلام و زبان بدن تکیه کند رضایت بیشتری به مشتری خود خواهد داد. فروشنده ای که با ورود مشتری از جا بر میخیزد ، سلام میکند با روی گشاده خوش امد میگوید این رفتار او  به مشتری اش حس مهم بودن منتقل خواهد کرد

یک فروشنده خوب سعی میکند نام مشتریهای همیشگی خود را بخاطر بسپارد و انها را به اسم صدا بزند، راهی که به اسانی میتواند بین فروشنده و مشتری ارتباط برقرار کند .

 

خانم آرایشگری عادت داشت در همان جلسه اول اسم را می پرسید و از همان لحظه مشتری اش را به اسم به همراه "خانم" یا "جان" صدا می کرد. همین ابتدای این راه بود که مشتری تصمیمش برای ماندگارشدن در آرایشگاه او را خیلی زودبگیرد و به رفتن به سایر آرایشگاهها فکرنکند.

اما قسمت عمده مهارت جذب مشتری به زبان بدن برمی گردد.

گاهی شما وارد فروشگاهی می شوید و مشاهده می کنید فروشنده به سمتتان هجوم می آورد و اصراردارد شرح کاملی از محاسن اجناس خود برای شما بدهد و به شما تلقین کند که این جنس مناسب شماست و باید حتماً آن را خریداری کنید بی آن که به شما فرصت فکرکردن بدهد. این کار او بدتر شما را کلافه و از آن فروشگاه فراری می کند. حس می کنید این تعریف حقیقتی ندارد و او صرفاً برای آن که جنس خود را به فروش برساند و پولی به دست آورد دوروبر شما می چرخد. قدرت نفوذ کلام فقط بخش ناچیزی از ارتباط است در حالیکه بخش عمده احساسات و رابطه از طریق زبان بدن و غیرکلام منتقل میشود.

هستند فروشندگانی که با لحنی دلنشین و رفتاری حاکی از ادب و احترام با مشتری ارتباط برقرارمی کنند و مشتری را جذب رفتار و منش خود میکنند

برخورد اول

یک فروشنده خوب از همان ابتدا رابطه خوبی با مشتری ایجاد می کند. با ورود مشتری به مغازه جلوی پای او بلند می شوند، به او نگاهی حاکی از محبت می اندازند و سلام می کنند. همچون میزبانی که بابت ورود میهمان خوشحال است.

نوع نگاه

ما ایرانی ها در بخش نگاه کردن مشکل داریم درحالی که نگاه درست حلال بسیاری از مشکلات است. تماس چشمی باید بین دونفر برقرارشود اما نه تماس چشمی آزاردهنده. در این حد که مشتری بداند فروشنده به او توجه می کند و به حضورش در آنجا اهمیت می دهد. در نگاه فرد باید محبت موج بزند. برخلاف بسیاری از فروشندگان این دوره که غرق در گوشی موبایلشان هستند و حتی برای لحظه ای آن را رها نمی کنند تا به مشتری نگاهی بیندازند.

شنونده خوب

یک فروشنده توانا شنونده خوبی است و تلاش می کند متوجه شود مشتری چه می خواهد تا همان جنس را به او معرفی کند.

معجزه لبخند

چهره مهربان مشتری مهمترین تصویری است که در ذهن مشتری نقش می بندد. لبخند واقعی و حاکی از صمیمیت و مهربانی معجزه می کند. قدرتی که در لبخند نهفته است در هیچ چیز دیگر یافت نمی شود. لبخند حرفهای زیادی را منتقل می کند. تفاهم، اعتماد و حس متقابل ازمجرای همین لبخند از چهره فروشنده به قلب مشتری انتقال داده می شود. اهمیت این موضوع بقدری است که در انگلستان به فروشندگان حداقل 11 مدل لبخند یادمی دهند.

لبخند باید حقیقی باشد و نه اجباری. در لبخند واقعی اطراف چشمان هم چروک می افتد. به بیان دیگر چشمان او هم می خندند. اما در لبخند اجباری فقط لب می خندد و از شادی چشم خبری نیست.

نه نگفتن

یک فروشنده خوب اگر جنس مطلوب مشتری را نداشته باشد به او "نه" خشک و خالی تحویل نمی دهد. بلکه برای او وقت و انرژی می گذارد و با جمله ای حاکی از محبت توضیح می دهد جنس را ندارد اما به طرق دیگر می تواند کمک برساند. می تواند او را راهنمایی کند یا خواسته اش را برای خریدهای بعدی در نظر بگیرد.

به جای گفتن "نه " می تواند با کلامی ارام بگوید" نه متاسفانه این جنس را نداریم ". به این شکل تاثیر  منفی کلمه "نه" بر روی مشتری کمرنگ تر خواهدشد.

طرز ایستادن

فروشنده ای که دست به سینه ایستاده و مشتری خود را می نگرد حس اضطراب را ناخوداگاه به مشتری منتقل میکند و یا اگر با حالتی خمیده بایستد حس کسالت و سستی را منتقل خواهد کرد. یک فروشنده خوب به طرز نایلکس دادن خود هم توجه دارد. نایلکس را با دو دست که نشانه احترام است تحویل مشتری می دهد و درحالی که لبخندی پرمهر بر چهره دارد و با محبت نشان می دهد که از خرید او متشکر است.

در یک کلام محبت معجزه می آفریند و سالها کار فروشنده را جلو می اندازد. شما هم در هر شغل و منصبی هستید یک بار دیگر رفتارهای خود را بسنجید تا متوجه شوید تا چه اندازه به فاکتورهای فروشنده مهربان احساس نزدیکی می کنید. در اصلاح و بهبود رفتارهای خود بکوشید و هرروز قدمی برای بهترشدن بردارید تا به زودی شاهد معجزه مهربانی باشید. با آرزوی موفقیت برای شما!

نویسنده: سعیده مصافی

https://goo.gl/V6R1Us

  • saad magazine
  • ۰
  • ۰

درمان های مختلفی می تواند در درمان اختلال کابوس در بزرگسالان مورد استفاده قرار بگیرد. برای نمونه می توان از روش تکرار تصاویر نام برد که در استرس های پس از حادثه (PTSD) کاربرد دارد. در این روش در واقع ما با تکرار مشاهده تصاویر باعث می شویم که کابوس های شبانه با این تصاویر جایگزین شوند.

اگرچه مدارک محکمی در مورد کاربردی بودن روش های دیگر در درمان کابوس وجود ندارد، اما می توان از درمان های دیگر مانند روش های رفتاری-شناختی، هیپنوتیزم و حتی برخی داروها نیز نام برد. البته در مطالعه ای که توسط آکادمی پزشکی خواب آمریکا انجام شده، داروی ضد اضطراب کلونازپام و ضدافسردگی ونلافکسین جایگاهی در درمان این اختلال ندارند و هرگز پیشنهاد نمی شوند

اختلال کابوس در واقع یعنی کابوس هایی که به تعداد بالا اتفاق بیافتند و باعث پریشانی و استرس یا نقص در زندگی فرد بشوند. این پدیده حدود 4% از بزرگسالان را درگیر می نماید که معمولا در پی مشکلات دیگر مانند انزوا و یا PTSD به وجود می آید. همچنین این پدیده می تواند بیماری های روانی نهفته در فرد مانند اضطراب یا افسردگی را تشدید کند.

قدم اول برای حل این مشکل در فرد مراجعه به یک پزشک و در میان گذاشتن این نگرانی با وی می باشد. پزشک نیز باید بیمار را به یک "مرکز بیماری های خواب" معتبر ارجاع دهد تا با وی به نحو احسن برخورد شود. درمان این اختلال در فرد بسیار موثر بوده و می تواند کیفیت خواب و در نتیجه کاهش خواب آلودگی روزانه و میزان هوشیاری را افزایش دهد.

به طور گسترده تر، در مقاله ای که در بالا ذکر شد، پیشنهاد شده که در درمان بیماری های زیر از روش های گفته شده در پایین استفاده شود:
در درمان کابوس های مرتبط به PTSD بهتر است از درمان با تصاویر استفاده شود. روش های دیگر مانند روش های رفتاری-شناختی ( مواجهه، ریلکسیشن، یاداشت کردن و...) برخی داروها مانند اولانزاپیل، ریسپریدون و آریپیرازول، کلونیدین، سیپروهپتیدین، فلوواکسامین، گاباپنتین، نابولین، فنلزین، پرازوسین، تپیرامیت، ترازودین و سه حلقه ای ها بر روی برخی افراد موثر بوده و روی برخی دیگر تاثیری نداشته و حتی برای بعضی افراد مضر بوده است.

مشاهده شده که درمان هایی از جمله درمان های رفتاری-شناختی ( مانند مواجهه، ریلکسیشن، هیپنوتیزم، رویای شفاف، ریلکسیشن پیشرونده عضلات، درمان پویایی خواب، کاهش حساسیت سیستماتیک و روش اعلام حوادث) و داروهایی مانند نیترازپام، پرازوسین و تریازولام در افراد با اختلال کابوس گاهی مفید و گاهی مضر بوده است.

به هر حال داروهای کلونازپام و ونلافاکسین در هیچ موردی پیشنهاد نشده و همیشه مضر بوده اند. لازم به تاکید مجدد است که انتخاب روش مورد استفاده برای هر شخص متفاوت بوده و باید توسط متخصص انجام گیرد. همچنین این مطالعه، مطالعه کاملی نبوده و نیازمند نمونه های بیشتر می باشد

نویسنده:فاطمه رستمی

https://goo.gl/kFbXgS

  • saad magazine
  • ۰
  • ۰

خشم یک احساس ناخوشایندی است که در صدمه و یا آزار فرد دیگری به ما دست می دهد که می تواند به دلیل توهین ، بی عدالتی ، خیانت و .‌‌.. باشد و زمانی که نخواهیم خاطره آن ما  را رها کند و ببخشیم به نفرت تبدیل می شود .به عبارت دیگر خشم و نفرت سمی است که در بدنمان تولید می کنیم و تنها راه رهایی آن بخشش است .

بخشش نه فراموش کردن است و نه قول به آن . شما هرگز صدمه وارد شده را نمی توانید فراموش کنید . اما تنها راه رسیدن به آرامش ، بخشش است .

برای اینکه بتوانید ببخشید بایستی مراحل زیر را بکار ببندید:

·       خود را آماده کنید :

اولین قدم این است که واقعا تمایل به این کار در شما ایجاد شده باشد . برای این که به این مرحله برسید خشم و ناراحتی خود را با فرد مجرب و قابل اطمینان در میان بگذارید . بخشش حکم در آوردن خار یا تیر به پا رفته است که وقتی خارج شد ، دیگر با هر فشار بر محل آن ( یادآوری) دیگر احساس درد و ناراحتی نخواهید کرد.

·       مسئله را ارزیابی بهتری کنید :

بار دیگر بطور غیر مغرضانه علت و ریشه و شرایط رفتار فرد را ارزیابی کنید . سطح تحصیلات ، آگاهی ، فرهنگ خانوادگی و شرایط دوران کودکی فرد را نیز در نظر بگیرید . ( گاهی در این مرحله ممکن است به جای حس خشم ، احساس متفاوت تری تجربه کنید مثل دلسوزی و ...).

 

·       خود را جای فرد قرار دهید :

آیا شما هیچ موقع موجب ناراحتی و آسیب کسی نشده اید ؟ از خودتان صادقانه بپرسید اگر شما در موقعیت فرد قرار می گرفتید آیا امکان سر زدن چنین رفتاری را از خودتان داشتید و اگر چنین چیزی از شما سر می زد و پشیمان می شدید چه انتظاری از طرف مقابل تان می داشتید ؟

·       نقش و سهم تان را مشخص کنید :

منصفانه نقش و مسئولیت خودتان را در بروز مسئله و صدمه وارده ارزیابی کنید .

·       چرایی خشم و ناراحتی خود را مجددا ارزیابی کنید :

آیا صدمه و آزار وارده بر شما واقعا آنقدر که احساس می کنید آزاردهنده و مهم است و چرا ؟ چرا رها کردن شما توسط پدرتان بسیار آزار دهنده تر از رها شدن شما توسط مادرتان است ( و یا بالعکس ) ؟ چرا در حالیکه رئیس تان با کلام و رفتار خودش شما را بارها مورد سرزنش قرار می داد و حس بی کفایتی به شما دست می داد چندان ناراحت نشدید ولی همین رفتار از طرف همسرتان موجب بروز نفرت نسبت به او شده است ؟ و ... بسیاری از این حساسیت ها ریشه در صدمات کودکی دارد که بایستی اصلاح شوند .

 

·       یک بار دیگر ارزش ها ، معیار ها و باور هایتان  را بازنگری کنید :

چرا فلان چیز برایتان آنقدر ارزشمند است و ...

شاید لازم باشد درباره منطقی یا غیر منطقی بودن بخشی از  ارزش ها و معیارهایتان و تاًثیر آنها بر کیفیت زندگی مشترکتان بیشتر فکر کنید .

·       خود را از دوران کودکی برهانید ( پدر و مادرتان را ببخشید ):

بدون شک ، تقریبا تمامی پدر مادر ها خوبی فرزندانشان را می خواهند و سعی می کنند که بهترین کار را در حق فرزندانشان انجام دهند . اما متاسفانه بدلیل ناآگاهی والدین ، کمتر افرادی هستند که در دوران کودکی صدمات روحی روانی و شخصیتی ندیده باشند . مثلا ممکن است کودک در جمع دوستان یا افراد غریبه ، ناگهان چیزی از دستش بیفتد و پدر و مادر با عصبانیت بگویند " تو چقدر دست پا چلفتی هستی " ، در آن شرایط خاص این یک حرف به ظاهر ساده ، به روح و روان کودک شدیدا آسیب برساند و به ضمیر ناخودآگاه منتقل شود و شخص از آن خبر ندارد ولی هرگاه موضوع یا مسئله ای رخ می دهد که به نحوی با آن خاطره نهفته نزدیکی داشته باشد ناگهان آن خاطره و حافظه پنهان بیدار شده و سیستم عاطفی احساسی فرد را شدیدا تحت تاثیر قرار می دهد و شخص را شدیدا ناراحت می کند انگار که دوباره همان احساس بد دوران کودکی تجربه شود . به همین دلیل در فرد مورد مثال ، گفتار و رفتار دوست یا عزیزی که بوی بی کفایتی فرد را می دهد موجب خشم و ناراحتی شدید او می شود . با کمک تخصصی میتوان اکثر صدمات دوران کودکی را التیام داد و از تاثیر آنها در زندگی حالمان جلوگیری کرد .

نویسنده: زینب سلیمانی

https://goo.gl/PwoxD2

  • saad magazine
  • ۰
  • ۰

در یک مهمانی پای صحبت یکی از دوستان نشسته بودم. او از خاطرات دوران دانشجویی خود سخن میگفت از روزی سخن میگفت که یک نگاه در یک جلسه او را 5 سال دررابطه ای نکاه داشت . او فارغ التحصیل رشته مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف بود که برای بهبود کار و حرفه ی خود در دوره های آموزشی فن بیان شرکت کرده بود .در این دوره استاد به اوگفته بود اگر زمانی در حین همایش و سخنرانی احساس خستگی کردی در جمع مخاطبین خود چهره ی زیبایی را پیدا کن تا با دیدن او بتوانی انرژی مضاعفی برای ادامه سخنرانی خود بدست آوری. دست بر قضا درست وسط یک سخنرانی مهم درد وحشتناک میگرن به سراغ او آمد یکباره یاد سخن استاد خود افتاد با یک نگاه در جمع ناگهان بر چهره ی زیبای خانمی خیره ماند ، حس عجیبی بود سردرد میگرن لعنتی فراموش شده بود و تمام ذهن او فقط درگیر این بود که این سخنرانی تمام شود و او بتواند با این خانم صحبت کند. ثانیه ها و دقایق دیرتر و کندتر میگذشت اما بالاخره لحظه موعود فرا رسید و با گرفتن شماره تماس این خانم به بهانه ی همکاری دلش آرام گرفت. بعد از آن هر روز تب این عشق بیشتر و بیشتر میشد رابطه دیگر همکاری نبود، ادامه همان حس عشق در یک نگاه بود. وقتی داستان او به اینجا رسید آهی کشید که نشان از افسوس این رابطه بود... او میگفت هر روز بیشتر و بیشتر متوجه میشدم که ما اصلا زبان مشترکی نداریم دنیای ما دو دنیای متفاوت است هیچ کدام در این رابطه آرامش نداشتیم اما چرااااا این رابطه 5 سال به طول انجامید !!!

شاید این داستان واقعی برای شما خواننده ی عزیز هم اتفاق افتاده باشدو یا اگر هم خودت تجربه نکرده باشی حتما با واژه ی عشق در یک نگاه آشنا هستی

عشق در نگاه اول چیزی است که خیلی از افراد آن را تجربه می کنند. اما واقعا مرز این احساس با هوس یا هیجانات کاذب کجاست؟ شما جاذبه  خامی نسبت به فردی از جنس مخالف در خود احساس می‌کنید و سپس بسیار بیشتر از آن چیزی که عملا وجود دارد، دچار عواطف و احساسات می‌شوید. شما نه به این خاطر که عاشق شده‌اید، بلکه به این دلیل که ذهنتان تحریک  شده، مدام به او فکر می‌کنید. خصوصا اگر شما به دنبال یک اوج احساسی لحظه‌ای باشید و به عبارتی، دلتان بخواهد عاشق شوید و شریک زندگی تان را پیدا کنید.

انسان ها می توانند در یک نگاه عاشق شوندکه به  تب عشق معروف است٬ واله و شیدا شدن است٬ هوس است٬ یکمی هم بهتر جنون عشق است.این اوج احساسی یا «هوس در نگاه اول»، در پی یک آمادگی خودخواسته برای عاشق شدن به وجود می آید و بعد از آن، شما به محض دیدن کسی که معیارهای ظاهری مورد نظر شما را داشت احساس می کنید فرد مورد نظرتان را پیدا کرده اید. هر رابطه ای یک نقطه اوج دارد که در شروع آن قرار گرفته و یک نقطه فرود که در میانه آن قرار دارد. بعد از گذر از این نقطه های اوج و فرود، همه چیز به تعادل می رسد و شما می توانید درباره طرف مقابل قضاوت کنید که آیا واقعا او را دوست دارید یا نه، آیا او را به قدر کافی می شناسید یا نه و آیا او می تواند شریک زندگی شما باشد یا نه.

در واقع شما در ابتدای رابطه از نظر هیجانی در اوج هستید و همه چیز در نظرتان زیبا و فوق العاده است. در دوره فرود برعکس فکر می کنید و همه چیز از نظرتان به بن بست رسیده و مدام فکر تمام کردن رابطه هستید. اما در دوران تعادل هم هیجاناتتان را کنترل کرده اید و هم احساسات منفی جای خود را به شناخت بیشتر داده اند. بنابراین می توانید بهتر و عاقلانه تر تصمیم بگیرید.

تصمیم گیری در دوران اوج می تواند باعث سرخوردگی و شکست رابطه شود و تصمیم گیری در دوره فرود، ممکن است پشیمانی از اتمام رابطه و فرصت ندادن به خودتان را در پی داشته باشد

برخلاف باور بسیاری از ما که کار عشق مربوط به دل است، آنچه برای فرآیند عشق و عاشقی و عاشقانه ها می گذرد در مغز اتفاق می افتد و ترشح هورمون های مختلفی که فرمان شان را مغز به عنوان راهبر و فرمانده جسم و جان صادر می کند.مغز است که فرمان می دهد جایی ضربان قلب تان فراتر از تصور بزند و جایی به آرامش و خلسه ای عاشقانه برسید که پیش از آن تجربه اش نکرده اید.

در مغز عاشق چه می گذرد؟

. متخصصان عشق را به سه مرحله تقسیم می کنند مرحله اول جذب شدن در این مرحله ما و معشوق چنان به هم جذب می شویم که بخش مهمی از انرژی ذهنمان برای مفهوم با هم بودن صرف می شود.

بعد از آن مرحله پیوستن  به هم است که در این مرحله دو نفر تمایل پیدا می کنند در کنار هم باشند و رابطه را شروع می کنند و در این رابطه با هم مفهوم عشق را تجربه می کنند و مرحله سوم صمیمیت و تعهد است.

در هر یک از این مراحل در مغز ما با توجه به ترشح هورمونها اتفاقاتی می افتد که باعث می شود ما احساس عاشقی کنیم. بین مغز عاشق و مغز فرد معتاد شباهت هایی وجود دارد در هر دوی این افراد یعنی فرد عاشق و فرد معتاد، تمایل زیادی به آنچه که به آن وابستگی وجود دارد، دیده می شود. آنچه که به آن عاشق یا معتادیم ما را به این سمت می برد که بخواهیم آن را برای خودمان تکرار کنیم.

مغز است که فرمان می دهد جایی ضربان قلب تان فراتر از تصور بزند و جایی به آرامش و خلسه ای عاشقانه برسید که پیش از آن تجربه اش نکرده اید

هورمون های عشق

بعد از اینکه ارتباط شکل گرفت و فرد عاشق شد، در مرحله جذابیت سطح هورمونهای  مغز در فرد شروع به تغییر می کنند.

ترشح این هورمونها باعث میشود عاشق حواسش به معشوق جلب  شود تا او را بیابد و در اختیار خودش بگیرد، سوخت و سازش بیشتر می شود و خوابش کمتر می شود. میل به تکرار و نزدیکی به موضوع عاشقی  در فرد بیشتر می شود .در عین حال که سختی زیادی تحمل می کند. همچنان امیدوار است . وقتی عاشق می شوید در ابتدای امر به او اعتماد می کنید و به همین دلیل است که امید به زندگی در شما بالا می رود. .

تحقیقات نشان می دهند اگر فرد ارتباط خود با معشوقش را به سطح شناختی نیاورد و فقط بخواهد عشق زیستی را تجربه کند، بعد از سه سال رابطه اش به پایان می رسد؛ چون این هورمون ها سه تا چهار سال در مغز افراد بالا باقی می مانند و بعد از آن میزان آنها دوباره پایین می آید و به همین دلیل است که بیشتر جدایی ها و طلاق ها بعد از این مدت رخ می دهند. بعد از این مدت دیگر دو نفر نمی توانند صرفا به دلایل زیستی کنار هم بمانند.

بعد از پایین آمدن هورمون ها در دوران عاشقی چه باید کرد؟

بعد از اینکه هورمون ها پایین آمدند، ما باید خودمان با آگاهی، شناخت و تمرکز روی رابطه، آن را به مرحله سوم که صمیمیت و تعهد است برسانیم. در غیر این صورت در ابتدا طلاق جنسی و بعد طلاق عاطفی و بعد از آن طلاق قانونی رخ می دهد.

فرآیند عشق چیزی نیست جز ارضای نیاز و باید ببینیم نیاز ما چیست. اگر این نیاز صرفا فیزیولوژیک باشد ما عشق شهوانی را خواهیم داشت. اگر نیاز ما صرفا داشتن سرپناه و حمایت و مراقبت باشد، ما عشق کودکانه را خواهیم داشت و به والد -مراقب نیاز داریم، نه معشوقی پخته.  عشق پخته، عشقی است که فرد به آن زمان داده، در این زمان طرف مقابلش را شناخته، قدمت میل به تکرار در او ایجاد کرده و توانسته است از منظر ساختار نورولوژیک در هماهنگی بین سمت راست مغز یعنی مغز شناختی و بخش های زیرین مغز تعادلی برقرار کند و معشوق را در کنار خود نگه دارد تا از هم لذت ببرند.

دلایل و ریشه های عشق در یک نگاه

*بوی معشوق: بو، هم می تواند موجب ترس، خشم، درد و نفرت باشد و هم موجب آرامش، مهربانی، عشق،  لذت و رضایت، بنابراین عامل مهمی که موجب بهم گره خودن مردمان می شود، بو هست

*اجرای نمایشنامه کودکی، کودک بین 7 - 8 سالگی، پیش نویس زندگیش را نوشته و نمایشنامه ای برای خود طرح می کند. یعنی ممکن است من و شما در ذهنمان یک تصویر از شخصی را  داشته باشیم که قرار است عاشقش شویم

*نداشتن قدرت ارزیابی و قضاوت، در وقت تب عشق قدرت ارزیابی، قضاوت و تصمیم گیری را از دست می دهیم بنابراین در حالی که ممکن است 40 سال سن داشته باشیم اما احتمـالا  5 – 6 ساله عمل خواهیم کرد اغلب اوقات فقط یک چیز در آن فرد توجه ما را به خود جلب می کند مثل: زیبایی، شهرت، محبوبیت ،اصالت، قدرت، پول و ...

*کسانی که حوصله آنها از زندگی سررفته و به دنبال هیجان می گردند، بر این باوریم که این هیجان را می شود با خطر کردن به وجود آورد بنابراین در اینگونه موارد سراغ کسی می رویم که می دانیم حتما خطراتی پیش رو خواهیم داشت و به ما آسیب خواهد رسید و یا سراغ کسی می رویم که می دانیم امکان نزدیکی و دسترسی به او نیست

*کسانی که تنها هستند: به یکباره در یک مهمانی یا در یک محل و یا محیط کار برای اولین بار یا بعد از مدتی فردی را می بینیم که فکر می کنیم او می تواند تنهایی ما را برطرف کند و دار عشق در یک نگاه می شویم.

* افرادی که خالی هستند: اینها کسانی هستند که به دنبال شخصی می گردند که خلأ آنها را پر کند، بنابراین دیگری را گرفته و در وجود خالی خود قرار می دهیم اما اشکال کار در این است که همانند جسـم مان که هر شیء خارجی را پس می زند، از لحاظ روانی هم هر کسی را که به درون خود راه دهیم پس از مدتی حتما ًاو را بیرون خواهیم انداخت.

*کسانی که احساس امنیت نمی کنند :کسی که امنیت ندارد همواره به دنبال پناهگاه خواهد بود، بنابراین ممکن است من و شما فقط به دنبال پناهگاهی باشیم که بتوانیم با قرار گرفتن در آنجا برای مدتی به امنیت برسیم زیرا وجود نا آرام ونگران ما به یک همچین محلی نیاز دارد.

*پایین بودن حرمت نفس : یعنی آن زمانی که ما برای خود ارزش، اهمیت و احترامی قائل نیستیم ،خود را کمتر و پائین تراز دیگران می دانیم و درنتیجه به دنبال کسی هستیم که با حضور او ارزش و اهمیت پیدا کنیم.

*میل به خواستنی بودن، این احتیاج که، دوستمان داشته باشند، ما را به جایی می رساند که دیگری را آنچنان دوست داشته باشیم که او هیچ چاره ای جز دوست داشتن ما نداشته باشد، به این معنی که من آنچنان حیران و شیدای تو هستم و با همه چیز تو به هر صورت و شکلی می سازم که تو را داشته باشم (کنیز و غلام تو می شوم تا تورا داشته باشم) .

*معتادین به عشق:مانند کسی که به مواد مخدر  اعتیاد دارد و به محض اینکه که ماده مخدر را ببیند کنترلش را از دست می دهد، یعنی افرادی هستند که مدام در پی جستجو کردن برای عاشق شدن و کسب هیجان عاشقی می باشند ( عاشق عاشق شدن ) و فقط می خواهند احساس عشق را داشته باشند و نه اینکه آن را با فرد خاصی تجربه کنند.

بنابراین بگذارید راحتتان کنم:

آدم سالم تب عشق پیدا نمی کند.

آدم سالم کسی نیست که در یک نگاه عاشق بشود.

عشق در یک نگاه هست اما نشانه گرفتاری است٬ نشانه بیماری است. نشانه اشکال است و حتما هم دوران کوتاهی خواهد داشت.

نویسنده: سعیده مصافی

https://goo.gl/GvKX7o

  • saad magazine